-
ثانیه شمار
دوشنبه 1 اسفند 1390 12:39
به هر چرخ تو ؛ چرخ می شوم؛ زیر چرخ روزگار! انتظار غریبی است... ....................................... نشسته ام؛ چشم دوخته ام به دویدنت... با اینهمه... احساس نزدیک شدن نمی کنم...
-
فنا
شنبه 29 بهمن 1390 09:11
وسواس سوختن دارم؛ می ترسم خاکسترم بماند و باد... گردی بر چهره ات نشاند... ....................................... تمام سوختن باید... در تو!
-
قاف
سهشنبه 25 بهمن 1390 11:07
قاف؛ نه ابتدای قیصر است نه انتهای عشق نه قله قدر است و نه قیمت بهشت. قاف؛ قداست قامت توست که در میان قوم قاب قوسین قیامت می کند!
-
توحید قصه های کودکی
شنبه 22 بهمن 1390 16:25
یکی بود / قل هو الله احد یکی نبود / الله الصمد غیر از خدا هیچ کس نبود / لم یلد و لم یولد زیر گنبد کبود / و لم یکن له کفواْ احد مهربانم! به زبان ساده و بی ریای کودکی هامان وجود تو ملموس تر می نمود زیر سقف آسمان... ............................ ترسم از آن است که باقلم قاصرم سهواْ جسارتی مرتکب شده باشم؛ سپاسگذار وجودی که...
-
قرن۲۱
شنبه 22 بهمن 1390 16:23
اینجا قرن بیست و یک اینترنت ن...داریم دل خوش ن...داریم آرامش ن...داریم به جای همه اینها ؛ دلتنگیم! ................................. حاشیه: می خواستم برای دوستان ایمیل تبریک بفرستم اما ظاهراْ باید قیدش را بزنم!!!
-
چشمهایت
چهارشنبه 19 بهمن 1390 14:52
برای هرم نگاهت یادواره اهورایی گرفته ام چشم که می گشایی خورشید به دنیا می آید...!
-
هرس
سهشنبه 18 بهمن 1390 17:04
انگار دنیای ترحم انگیز علف های هرز هر کسی از راه می رسد از روی محبت دستی به چیدنم میآورد تا از تمام دلخوشی هایم جدایم کند...
-
بار
دوشنبه 17 بهمن 1390 07:38
تپه تک درخت شده ام! . . . زیر بار نبودنت آرام آرام خم می شوم... تا مادر دست بر شانه ام بگذارد!
-
تصور
یکشنبه 16 بهمن 1390 14:50
دوست دارم باز گردم به چهار سالگی وقتی تو گریه می کردی و من... گمان می کردم باران می آید!
-
پازل
شنبه 15 بهمن 1390 13:32
روحم انگار قطعه های به هم ریخته همان پازل هزار تکه که تمام رنگ هایش شبیه به هم بود تا نتوانی به راحتی قطعه ها را به نظم بکشی ... اشتباهم این بود که از همان ابتدا نشمردم... همه را که سر جایشان چیدم یک قطعه کم داشت! . . . تو نبودی...
-
از زبان عمه!
چهارشنبه 12 بهمن 1390 11:43
نیت کرده ام که بیایی... تکبیر گفته ام که احرام ببندی... نشسته ام اما... لثارات شده ای برایم عمه جان... ... تا دست به کمر می گیرم؛ قیام تو متصل به رکوع من است!* .............................................. *همیشه فکر می کردم چرا باید از رکوع برخیزیم و سپس به سجده برویم! شاید اکنون پاسخ را یافته ام!
-
مثل امشب...
چهارشنبه 12 بهمن 1390 11:07
همچون امشبی پدر آرام می گیرد تا پسر عالمی را برانگیزاند! پدر؛ عصاره همه نیکویی خلقت است و پسر؛ وارث سلاله خصایص مرسلین از ابتدای آدم ع صفوه الله تا انتهای محمدص خاتم نگین رب العالمین!
-
سیمرغ
سهشنبه 11 بهمن 1390 00:02
سیمرغ و ابر همیشه برای من موجب الهامند ... و عزیز سایه ی هر دو که بر سرت بیافتد رحمتی در راه است ... راستی تا بحال سایه ی سیمرغ را بر سرت حس کرده ای ... میدانی که تو هم روزی سیمرغی خواهی شد ... و پرواز خواهی کرد تا قاف جاودانگی ... یادت هست آنگاه که الست بربکم را پاسخ دادی : قالوا بلی !...
-
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
دوشنبه 10 بهمن 1390 12:57
"دلتنگی" شده واژه مانوس ذهن ما آدمها؛ شاید به این خاطر که پشت ورودی های دنیای مجازی حقیقت خودمان را جا گذاشته ایم حالا در فراقش مدام فریاد می زنیم دلتنگیم!
-
اشک
یکشنبه 9 بهمن 1390 23:39
روزگاری کاتب قبیله باران بودم؛ حالا به هر سو که می نگرم باران نمی گذارد ببینم!
-
درد
یکشنبه 9 بهمن 1390 17:16
فرقی نمی کند از کدام زاویه تفسیرم کنی؛ درد را از هر طرف که بخوانی همان درد است!
-
تا صبح
یکشنبه 9 بهمن 1390 07:40
نگهبان شب شده ام تا صبحدم که چشم می گشایی... عقربه ها قهر نکرده باشند...
-
خاصیت زمان
یکشنبه 9 بهمن 1390 01:43
ثانیه ها شکنجه گاه روان من شده اند آنها که با تو می گذرند... بادپا آنها که در فراق تو گویی از ابتدا پای رفتنشان لنگ... ...................................... باید تمام لحظه هایم را به هستی ات گره بزنم! ... مرا یارب مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
-
آیات تو
پنجشنبه 6 بهمن 1390 14:05
از قطار نشانه هایت شاهراهی برای خویش ساخته ام که فقط به تو می رسد... و فی الارض آیات للموقنین
-
یاد تو در دل من...
پنجشنبه 6 بهمن 1390 01:55
یاد تو محزونم می کند... توام با آرامش ونشاطی طرب انگیز! چه حسامیزی بی پروایی برای خاطر ثانیه هایی که ناامیدانه ردیف می شوند طلوع را با من تجربه کن!
-
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع)
یکشنبه 25 دی 1390 08:44
کاروان برگشت اما ... بی رقیه. در نگاه خواهر، داغ تو چشمه چشمه می جوشد انگار چهل سال است خار در چشم و استخوان در گلو مانده تا خواب را از چشمان مصیبت زده این قافله برباید... اشک واژه کوچکی است برای تسکین دل زینب! باید قتیل الکربات می شدی وقتی کاشف الکرب رفته بود...
-
السلام علیک یا صاحب الدمعة الساکبة
جمعه 23 دی 1390 21:36
فردا بی خود اگر شدی، کربلا را درخود، خواهی یافت. فردا، زینب اما... چه می کند؟؟ فردا اربعین است...
-
جمعه ها...
پنجشنبه 22 دی 1390 23:01
به انتظار قدمهایت سبز شدم... وقتی شنیدم که می آیی...!
-
اربعین در راه است...
پنجشنبه 22 دی 1390 11:29
دلی در خون نشسته دوست داری؟ بگو قلبی شکسته دوست داری؟ تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم مرا با دست بسته دوست داری؟ شعر از شاعر توانمند معاصر؛ حمیدرضا برقعی
-
...با ترانه
چهارشنبه 21 دی 1390 08:04
باران که ببارد همه عاشق هستند... باز باران با ترانه...
-
باران
دوشنبه 19 دی 1390 09:06
هوا ابری بود، کاروان اربعین را بدرقه کردیم ... از لحظه خداحافظی، تمام شهر باران می آید...
-
أدعونی...
یکشنبه 18 دی 1390 09:18
آرزو بر جوانان عیب نیست، اجابت بر کریمان! اللهم ارزقنا زیاره الاربعین بین الحرمین... فداک دمی،أبی و أمی
-
این شنبه ها هم جمعه های انتظار آلود...
شنبه 17 دی 1390 08:43
وقتی ما جمعه را تمام می کنیم و هفته ای دیگر را بدون تو آغاز، جایی در آنسوی زمین... عده ای رو به سمت آسمان ندبه می خوانند، امروز هم جمعه دیگری است؛ تو را من چشم در راهم...
-
... نراه قریبا
شنبه 17 دی 1390 08:14
حال و روز شنبه های ما بدون تو... دلدادگانی را می ماند که به حضورت دلخوشند، وقتی از وصالت محروم... همین که تو هستی و می بینی، یعنی باید بیشتر مراقب خودم باشم!
-
دیوانه...
سهشنبه 13 دی 1390 01:00
این شمع ها که سوگ غریبانه می کنند مستانه اند و یاری پروانه می کنند باز این چه شورش است که در خلق عالم است کز آن چنین تلقّی افسانه می کنند! مانند جغد، می شدم ای کاش بعد تو... از غصه ات سکونت ویرانه می کنند موها اگر شلخته و در هم شود خوش است؛ میراث مادر است اگر شانه می کنند آواره اند مملکتی از فرشته ها بر شانه های گریه...