دلم نه حور العین می خواهد
نه لولو و مرجان
نه جنات تجری من تحتها الانهار
نه عینا یشرب بها عباد الله
.
.
.
غروب سومین روز زمستان است
و سرم خالی از آرزوهای تکراری
قلبم رها از هر آنچه به بند می کشد
و چشمانم سرگردان
بی دلیل در قاب نقره ای پلک هی چرخ می زند؛
.
.
.
برای این همه سرگشتگی کجا از در خانه تو مطمئن تر
دلم
برای همه نخواستن ها انگار
بهانه می تراشد
مثل کودک روی زانوانم
.
.
.
فقط تو را می خواهم
فقط تو را
فقط تو
چه قدر از طعم شیرین کلامت و یادآوری بسیاری از چیزها توسط تو می گذرد...
تشنه کلماتت بودم..
سیرابم کردی... از حوض کوثر سیراب شوی...
]چقدر دلتنگ تو شده بودیم
دلتنگ دلتنگ
و چه زیبا آورده ای
.
.
.
فقط تو را می خواهم
فقط تو را
فقط تو
فقط
سلام
ممنونم که سراغی از قاطی بال پروانه ها گرفتید...
دلت مقدس است... قدرش را بدان...
این را نه به احساس می گویم... تحقیقاً تجربه کرده ام...
قدر دلت را بدان
سلام.
خیییییییلی عالی و زیبا بود.
راستی حالتون خوبه؟
ی چن وقتی نبودین ؟!
ان شاالله ک همیشه سلامت و شاد باشید و ایام ب کامتون باشه