پازل نمادی از جستجو کردن و یافتن است ... که بدانی هر چیز را در جای خویش گمارده اند ... پس از آفرینش به هم آمیخته می شویم ... و سر در گم از تکه هایی که همرنگند اما متفاوت ... تکه های وجودت را به تو ارزانی می کنند تا آنها را بچینی اولین قطعه اش روح خداست که در تو دمیده میشود ... و آخرین قطعه اش ... ملاقات با حضرتش .
ممنون از لطف حضورت که همچون همیشه آرامش بخش است...
سیمرغ عزیزم
نوشیدم از چشمه ی طلایی شاعرانه ت
خوشحالم از آشنایی
سلام
کلبه درویشی است و حکایت چشم انتظاری...
خوش آمدید!
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن،
و هراس مدار از آن که بگویند،
ترانه ای بیهوده می خوانید؛
چراکه ترانه ما،
ترانه بیهودگی نیست؛
پازل نمادی از جستجو کردن و یافتن است ...
که بدانی هر چیز را در جای خویش گمارده اند ...
پس از آفرینش به هم آمیخته می شویم ...
و سر در گم از تکه هایی که همرنگند اما متفاوت ...
تکه های وجودت را به تو ارزانی می کنند تا آنها را بچینی
اولین قطعه اش روح خداست که در تو دمیده میشود ...
و آخرین قطعه اش ... ملاقات با حضرتش .
ممنون از لطف حضورت که همچون همیشه آرامش بخش است...
روحم انگار قطعه های به هم ریخته همان پازل هزار تکه
که تمام رنگ هایش شبیه به هم بود
تا نتوانی به راحتی
قطعه ها را به نظم بکشی ...
اشتباهم این بود که از همان ابتدا نشمردم...
همه را که سر جایشان چیدم
یک قطعه کم داشت!
.
.
.
تو نبودی...
در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
خط آخرش را هم نمی نوشتی
معلوم بود که جای چه کسی خالیه