گذشت زمانی که به پهنای نگاه آدمهای دور و برمان
میدان مغناطیس چشمهایم
و یک دل بیمار
و ...
حالا هر ثانیه
در تابش مردمک های درخشانت
گره می خورم
تا علاج دردهایم باشی!
مرهم زخمهایم!
و بوسه بارانت می کنم
تا التیام تن خسته ام شوی
.
.
.
خدا را در اکنون نفسهای تو تفسیر می کنم
که رام اشکهایت شده ام
و بی خود از خویشتن!
سلام
مدتی بود انتظار آثاری این چنین زیبا را می کشیدم ...
بسیار زیبا و دلنشین
قلم توانایتان ماندگار
و بی نهایت سپاسگزارم .
هـر وقـت در فـریـب دادن کسـی مـوفـق شـدی،
بـه ایــن فکـر نبــاش کـه او چقـدر احمــق بــوده،
بـه ایــن فکـر کـن کـه او چقـدر به تـو اعتـماد داشــته.
سلام
مطلبتون رو خوندم
احسنت
روز به روز نوشته هاتون به فروغ نزدیک تر می شه
---
هیچ می دونید سوال 28 امتحان هنرهای تجسمی مون چی بود؟
به وبلاگم سری بزنید
موفق باشید
تو را گاه
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
می نویسد !
سلام دوست خوبم تولد دارم با افتخار دعوتی خوشحال میشم بیای
گاهی که هوس می کنم برای خودم نظری بگذارم
با خودم دچار مشکل می شوم
" نظر شما بعد ار تایید درج خواهد شد"
تو کی هستی؟!
مرا هم تایید کن!