قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

فراموشی

نه؛ نمیتوانم فرﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﻢ...
ﺯﺧﻢﻫﺎﯼ ﻣﻦ، ﺑﯽﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﺳﺮ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ
ﺑﺎﻝﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﺗﮑﻪﺗﮑﻪ ﻓﺮﻭ ﻣﯽﺭﯾﺰﻧﺪ
ﺑﺮﻩﻫﺎﯼ ﻣﺴﯿﺢ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ
ﻣﯽﺩﻭﻧﺪ
ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻓﻠﻮﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﻨﺪ
ﻧﻪ، ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﻢ
ﺧﯿﺎﺑﺎﻥﻫﺎ ﺑﯽﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﺭﺍﻩﻫﺎﯼ ﺁﺷﮑﺎﺭ
ﺟﻬﻨﻢﺍﻧﺪ

 

نظرات 6 + ارسال نظر
ی دوس جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 11:59 http://asemane-tabdar.blogsky.com/

سلام سیمرغ عزیز
خییییییلی قشنگ بود
منم نمیتوانم فراموشش کنم

خلوت من دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 14:01 http://khalvateman.parsiblog.com

سلام
با اجازه لینک وبلاگتان را در وبلاگم قرار دادم
موفق باشید

سیمرغ سه‌شنبه 28 شهریور 1391 ساعت 11:57


برای آیه های فراموشی

خیابان لازم نیست

همین که یکی باشد و آن یکی نباشد

به سادگی یک اتفاق تازه...!

تو مرا هرگز نخواهی شناخت ...!؟ چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 20:01 http://www.fubu.blogfa.com

سلام مهربان دوست
با دو پست به روزم
ممنون میشم سر بزنی

مهاجر پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 04:44

به همین سادگی اتفاق افتاد
و من فراموش شدم
مثل قطره اشکی که همین حالا
از چشمم افتاد و نادیده گرفته شد

پاییز سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 14:36

گرچه خاموشی سر اغاز فراموشی است
خامشی بهتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد