قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

دوستتان دارم

 

 

امام صادق علیه السلام :

رَجُلاً یَسأَلُ اَبا عَبدِ اللّه  علیه السلام فَقالَ: الرَّجُلُ یَقولُ أَوَّدُکَ، فَکَیفَ أَعلَمُ أَنَّهُ یَوَدُّنى؟ فَقالَ: اِمتَحِن قَلبَکَ، فَإن کُنتَ تَوَدُّهُ فَإنَّهُ یَوَدُّکَ؛
 

شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید: گاهى به من گفته مى شود: دوستت دارم. از کجا بدانم که (راست مى گوید و) دوستم دارد؟ حضرت فرمودند: قلب خودت را بیازماى، پس اگر تو او را دوست دارى، بدان که او نیز تو را دوست دارد.
 


کافى، ج2، ص652، ح2  

 

 

 

دوستتان دارم!

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
سیمرغ دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 09:00

دوستی آرامش می آورد

و قلب من

به وسعت هستی

جایی برای همه دوستیهای نیک...

سیمرغ دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 09:01

آرام تر از این نبوده ام؛ هرگز!

از طوفان باز گشته ام

و امواج نوازشگری بیش نیستند...

۱۲۱۵۴ دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 09:54

قلبت نگفت نگرانی نبودنت از پا در می آوردمان

۱۲۱۵۴ دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 19:27 http://niloo12154.blogfa.com

اها قرار است دیگر کامنتها را تایید نکنی

خب خبرش را میدادی

ما هر لحظه و هر زمان به یاد دوستان هستیم..
مانا باشید

ی دوس دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 23:24 http://asemane-tabdar.blogsky.com/

قلب خود را آزمودم
ممنونیم از شما
خیلی قشنگ بود
ممنون

ANNA سه‌شنبه 29 فروردین 1391 ساعت 20:08 http://lapeste.blogsky.com

احمد-ا چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 15:08

سلام
. . .
و بعد
کوروش کبیر در این حوالی از دوستی می گفت:
« من برای متنفر بودن از کسانی که از من متفرند وقتی ندارم زیرا اسیر دوست داشتن کسانی هستم که دوستم دارند . »

شریعتی ۳۴ سال ژیش تر میگفت :
من تو را دوست دارم..
دیگری تو را دوست دارد..
دیگری دیگری را دوست دارد..
و این چنین است
که ما تنهاییم..

۱۲۱۵۴ چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 19:59 http://niloo12154.blogfa.com

نیلوفرانه چشم به راه توست

حسین پنج‌شنبه 31 فروردین 1391 ساعت 09:49

به نام خدا...



شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد

کوچه در آتش و خون داشت جهنّم می شد



“باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را…”

روضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد



بین دیوار و در انگار زنی جان می داد

جان به لب از غم او عالم و آدم می شد



لااقل کاش دل ابر برایش می سوخت

بلکه از آتش پیراهن او کم می شد



زن در این برزخ پر زخم چه رنجی دیده است؟

بیست سالش نشده داشت قدش خم می شد



تا زمین خورد صدا کرد: “علی چیزی نیست”

شیشه ای بود که صد قسمت مبهم می شد



آن طرف مَرد، سکوتش چِقَدر فریاد است

روضه جان سوز تر از غربت او هم می شد؟



میخ ! کوتاه بیا ، همسرم از پا افتاد

میخ هر لحظه در این عزم، مصمّم می شد



غنچه دارد گل من تیغ نزن بی انصاف

حیف، بابا شدنم داشت مسلّم می شد



ناگهان چشم قلم تار شد و بعد از آن

کربلا بود که در ذهن مجسّم می شد



کوچه در هیأت گودال در آمد آن گاه…

بارش نیزه و شمشیر دمادم می شد



اشک خواهر وسط هلهله طوفانی بود

اشک و لبخند در این فاجعه توأم می شد



سیبِ سرخی به سر شاخه ی نیزه گل کرد

داشت اوضاع جهان یکسره در هم می شد



که قلم از نفس افتاد، نگاهش خون شد

دفتر شعر پر از واژه ی شبنم می شد



کاش همراه غزل محفل اشکی هم بود

روضه خوان، مقتل خونین مقرّم می شد



علی اکبر لطیفیان

چه بنویسم...؟!

سیتاک جمعه 1 اردیبهشت 1391 ساعت 13:47 http://sitaak.blogsky.com/

سلام
ممنون از حدیث زیبایی که گذاشتید . پس راست است که دل به دل راه داره ... ما هم دوست دارتان هستیم !

متشکر از لطفتان...
پیروز باشید

سیتاک جمعه 1 اردیبهشت 1391 ساعت 17:05 http://sitaak.blogsky.com/

سلام
داشتن دوستان خوب مقدمه ای بر خوشبختی است ...
خوشحالم که از دوستانم هستید .

پرستو سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 17:39 http://www.parastohadi.blogsky.com

اپ نمیخوای کنی؟به منم سر بزن

خانه ات همواره بارانی...

همزادعاشقان جهان سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 22:31 http://tapesh74.blogfa.com

آزمودم دلم...دوریت را تاب نیاورد...
دوستت دارد...دوستت دارم...

تارمی دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 23:35 http://deledaryai.blogsky.com

واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟

واقعاً!!!!!!!

همزادعاشقان جهان پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 19:58 http://tapesh74.blogfa.com

تنهام نذار...سیمرغ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد