قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

حصار

 

ما؛ 

 

بازماندگان همان نسلیم 

 

که از عشق منع شدند! 

 

حالا؛ 

 

به جای همه لحظه های زندان 

 

عشق می ورزیم! 

 

 

کمیل می خوانیم 

 

به ارحم ضعف بدنی که رسیدیم 

 

به دستان یکدیگر فکر می کنیم... 

 

 

ندبه خوان می شویم 

 

درست سر أین استقرت 

 

سر به زیر می افکنیم 

 

یعنی همان بهتر که نمی دانیم! 

 

 

نمازمان بدون خم ابروی یار صفا ندارد 

 

مسابقه ناگفته ای داریم  

  

برای بعد نماز که چه کسی زودتر بگوید قبول! 

 

 

تازه روزه هم می گیریم 

 

بعد با همه پس کوچه ها 

 

سلام و علیک داریم 

 

تا دم افطار 

 

رطب! 

 

 

اصلاً همه چیزمان یک جور دیگر است... 

 

نه دینمان به دین می برد نه از بینش چیزی فهمیده ایم... 

 

شاید هم اصلش را ما فهمیده ایم!!! 

 

  

شاید ما خدا را بهتر شناخته ایم... 

  

ما نسل تجربه ایم، 

 

از معادلات بین المللی و انقلاب و جنگ و انتخابات 

 

تا عبادات فردی و روابط اجتماعی و دوستی ها... 

 

نظر کسی را قبول نداریم، هرکدام برای خودمان مرجعی هستیم! 

 

 

 

نسل دوستت دارم های یواشکی 

 

دوستی های اینترنتی 

 

عشق های مسیر مدرسه 

 

تجربه های بدون مزاحم دانشگاه 

 

 

نسل بنیان های سست خانواده 

  

حرف های بی اساس 

 

شایعه های از روی بیکاری 

 

دروغ، غیبت، تهمت... 

 

 

نسل همه آرمانهای خوب، همه عملکردهای بد! 

 

دلم برای خودمان می سوزد... 

 

 

 

نسل ما؛ 

 

 نسل بی همزبانی است 

 

نسل بی زبانی است 

 

 

ما؛ 

 

تــــــــبـــــــــــــــــاه شدیم! 

 


نظرات 23 + ارسال نظر
پرستو یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 12:59 http://www.parastohadi.blogsky.com

موافقم با حرفات بسیار زیبا مثل همیشه . ممنون که سر زدی

همدلی من و تو

اگرچه چیزی را تغییر نمی دهد

اما

دلخوشمان می کند به بیتی از مولانا

" همدلی از همزبانی بهتر است" !

۱۲۱۵۴ یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 13:16 http://niloo12154.blogfa.com

ندبه هایم کنار تو حال دیگری میداد

مرا نمی خواهی؟یا ندبه نمیخوانی؟

لحظه هایم کنار تو

ندبه نداشت

مرثیه زمان جدایی می آموخت!

صهبانا یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 15:31 http://sahbana.blogsky.com

نسل من نسل تحول بود و تهور ...
انتخاب بود و امتحان
سنگ آسیایی سنگین از مصائب که بر سرمان چرخید .
نسلی که بودن را با جنگیدن فرا گرفت
و مثل سلاحی شد که بعد از پیکار کنار گذاشته شد و زنگار گرفت و فراموش شد .
نسل من نسل عقیده هایی بود که گسست . بغض هایی که فروخفت . دوستیهایی که به جدایی مرگ گرایید و اعتماد هایی که در هم شکست .

آنچه را نسل من به دیگر نسل تحویل داد . خاکستر سوخته ای بود که بر باد رفت . و ققنوس متولد شده این نسل که امروز افتخار ایران است ریشه در رشادت میلیون ها ایرانی به پشتوانه تاریخ پر از بغضش دارد.

همواره غبطه می خورم . بر آنها که وقتی رفتند اندیشه های نابشان را با خودشان بردند و ندیدند که چه بر سر آرمانشان آمد .

برای آنها که رفتند

آرزوی ماندن کنیم!

.......................

اسطوره های هر ملت را سه مرگ است:

لحظه ای که از نفس می ایستند

زمانی که از یاد ها می روند

وقتی که آرمان هایشان به دست فراموشی سپرده می شود!

سومین مرگ حقیقی است...

صهبانا یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 15:44 http://sahbana.blogsky.com

شخصی از پیامبر (ص ) پرسیدند دین چیست ؟
فرمودند که بر دیگران خشم نگیری ...
شخص فکر کرد که این تنهایی مفهوم دین نیست . پس تا 6 مرتبه از پیامبر پرسیدند و جواب همان بود .
آن شخص ناراحت شد و گفت بقیه دین را بگویید !!!...
و پیامبر گفت که نمی خواهی معنی دین را بفهمی ؟! دین یعنی اینکه خشمت را بر دیگران بروز ندهی .

برداشتی از سخنان دکتر مجتبی شریفی از مجموعه راه روشن .

واعظــــــی پرسید از فرزند خویش هیج می دانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت هم کلیـــــد زندگیســــت

گفت زین معیار انــــــدر شهــــــرما یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!

احمد-ا یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 17:41

عاشق شدی
چرا تبا؟!
به معشوقت نزدیک شدی !
کم کم
داری خود « عشق ! »
می شوی
التماس دعا

نیستم

نمی دانم

نمی فهمم

...

شده ام پر از خط جین های بی مورد

از همانها که خوشت نمی آید!

ANNA یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 22:41 http://lapeste.blogsky.com

داری سخت می گیری

سخت
سخت

سخت هست

هرچه می کوبم

نرم نمی شود...

تارمی دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 01:33 http://deledaryai.blogsky.com

جانا سخن از زبان دل میگوئی.

چه شیرین است شنیدن ناگفته های دلت از زبان دیگری.

زبان دیگری نیست

ما حرفمان یکیست

مردانه؟! یک کلام!

صهبانا دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 08:21 http://sahbana.blogsky.com

چه خوش گفت این سخن اقبال لاهور
شد اینها حاصل هر بود و هستم
تمام عمر من صرف همین شد
تراشیدم ، پرستیدم ، شکستم .

صهبانا

به همان شکسته ها دل بسته ام

امیدی هست...؟!

زیبا دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 12:25 http://zibarastegari.blogsky.com

خیلی قشنگ درد نسل ما رو بیان کردی واقعا لذت بردم....

درد نسل ما اما آنقدر عریض و طویل هست که در مجال کلام و زمان نگنجد... بر ما هر که از راه رسید به سلیقه خود نقشی زد...

[ بدون نام ] دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 13:50

سلام دوست عزیز
چقد قشنگ نوشتی این متنو
حرف دل خیلیهامونه ولی ....
شاد باشی

این حرارت چشمان تب دار ماست که گاهی در بستر کلمات روزنه ای می یابد برای زبانه کشیذن. می دانی که ؟!

احمد-ا سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 12:55

هستی

می دانی

می فهمی

. . .
قسم
به
همین نقطه چین ها
که
برای
همیشه
نوشتن
است
که
همیشه
جا
دارد
برای
نانوشته ها !

تا بوده همین بوده!

آن 32 حرف که نقاشی شان می کنی

با تو خوبند

مرا انگار کامل نمی فهمند

کلمات برایم نارساست

پر از نقطه های پرنشده ام

می گذارم که هرکسی از ظن خود...

ANNA سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 15:50 http://lapeste.blogsky.com

کم شدی ساده ی همیشگی من
طاعون هوایت را دارد
بی بهانه بیا
که دلم بی بهانه می گیرد
مدام

با تو بهانه لازم نیست

همیشه آماده دارم

اینقدر که طاعون و وبا به هم نزدیکند

.
.
.

آفت زده ام!

ANNA سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 15:51 http://lapeste.blogsky.com

من کاری ندارم به نسل بی همزبانی
یا بی زبانی
یا اینکه تباه شده ایم
من به این کار دارم
که دلم می گیرد وقتی تو نیستی
می فهمی ؟

برای دلت نوشتم

برای دلی که از روی محبت - نه نیاز -

مرا کم داشت !

مشکل اینجاست که همدیگر را غیر حضوری کم داریم، می فهمی...؟!!!

همزادعاشقان جهان سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 22:08 http://tapesh74.blogfa.com

نسل ما نسل بی عشقی است...دوری از عشق حقیقی... ودل بستن به قلب های 5 برعکس...یعنی نهایت تعریفمان از عشق شده:5 برعکس.(باور کن اینو تو یه وبلاگی دیدم.نمیدونستم بخندم یا ببارم؟؟؟ نوشته بود درمورد عشق 5 برعکسی!!!!!) یعنی فکر کنم تنها مشکل ما دوری از عشق حقیقیه...

زینب خوشجله چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 09:44 http://zeinabbanu.blogfa.com

به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن لبها
در زمان گریستن قلبها

و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی

و چه دشوار و طاقت فرساست

گذراندن روزهای تنهایی

در حالی که تظاهر می کنی هیچ چیز

برایت اهمیت ندارد

اماچه شیرین است در خاموشی و خلوت

به حال خود گریستن

« خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است

کارم از گریه گذشته ست از آن می خندم! »

تارمی چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 12:04 http://deledaryai.blogsky.com

بهاران، از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه در تن خاک مرده پدید

می آید؟ و از کجاست که روح شکفتن ناگاه از تنِ چوب خشک چندین برگ

های سبز و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ برمی آورد؟

بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستان ها مزارعی هستند که

در آنها بذر مردگان افشانده اند و جسم تا نمیرد، کجا رستاخیز پذیرد؟...

با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون

که جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود

سر رسد؟ و یحی الارضَ بعد مَوتِها




این نوشته زیبا از شهید آوینی است.

ممنونم که به وبلاگم اومدی و این متن زیبا را یادآوری کردی.

مثل همیشه گل کاشتی.

در مورد سیب هم من تسلیمم.حق با شماست.البته یه وقت

هوس نکنی سیب سفره هفت سین تون را هم گاز بزنی .

اگه اینکار را کردی به جای پیچیدن عطر سیب در هوا،اول گوش

جنابعالی در دست بزرگترها و بعد فریادتون در هوا می پیچه.

« دل اگر سبز شود با نفس سبز بهار


روزمان نوروز است...»

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 17:26

چه زیبانوشته بودی..
نمی دانم چرا این نوشته ات به دلم بسیارتر از نوشته های دیگر نشسته... نمی دانم سبکش تغییر یافته یا فهمم عوض شده یا تو چه دیگری نوشته ای...
هرچه نوشته ای زیباست و زبان حال...
اما بدان این ما هستیم که می توانیم تباه نشویم...

"هزار باده ناخورده در رگ تاک است...."

آئورت من شباهت عجیبی با تاک دارد

و سرخی بی بدیلی چون شراب ناب!

صراطی چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 17:28

راستی اون چیزی که نوشتم و بی اسم بود مال من است..
به نام مفقودین به ثبت نرسد..
متشکر

می دانم

تو

همان

خوب دیروزی...!

صراطی چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 17:30

به قول قیصر دردهای ما یکی دو تا که نیست....
این چند روزه فرصتی بود که به تفکر هم گذشت...

درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود

صراطی چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 17:33

با فنجان چای هم می توان مست شد..
اگر اویی که باید؛
"باشد"...

ANNA پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 01:48 http://lapeste.blogsky.com

نیستی
نگرانت شدیم من و نیه

دنیاست دیگر

هیچ چیزش به آدمیزاد نبرده...!

به هر حال ممنونم از لطف شما و دیگر دوستان.

احمد-ا جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 07:21

سلام
دیر کردی
در نتیجه در همه ی پست هایت گشتمت ( توفیق بود )
بدون مناقشه
" دیوانه چو دیوانه بیابد خوشش آید " !

تو را از " وطن من . . . " ( یکشنبه 4 دی 1390 ) دنبال کردم که چه میگویی ؟!
گاه شنیدم !
گاه نشنیدم !
آنچه را که
نمی گویی !
با که
نمی نویسی !
یا که
به شعر نمی آری !
یا که
به نقاشی نمی کشی !

یا که . . .

پیشاپیش بهار سبز را به شما تبریک عرض مب نمائیم

برای دیوانگی هایم

رفیق شفیق

می خواهم

چشمی که ببیند

گوشی که بشنود..

ی دوس جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 14:37 http://asemane-tabdar.blogsky.com/

سلام بر شما
سال نو پیشاپیش بر شما مبارک باشه
ب امید سالی سرشار از خوشبختی برایتان

سلام و سپاس از آرزوهای زیبایتان

ایمان قرینتان و دست حق یارتان!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد