هرزه نیستم
آنقدر قید و بند دارم که خواجه شیراز هم می داند!!!
فقط؛
ویرانم...
***
میان من وتو
بسی حرفهای ناگفته مانده!
از کرامت و بزرگواری تو
از جهالت و روسیاهی من...
***
حیات هر انسانی را دو روی است
آنکه خودش را در وسعت دیدگان دیگران می شناسد
و آنکه دیگران نمی دانند
وتنها خودش می شناسد!
***
تمام قصه های کودکی
شوخی شوخی
جدی شد!
کسی باورهایمان را تغییر دهد...
بی خدایی سبب روز سیاه من و توست
تیرگیهای دل از شم گناه من و توست
جز خدا کیست که در سایه لطفش بخزیم
رحمت اوست که هر لحظه پناه من و توست
کوره آتشم
مذابت می کنم در دلم
قالبت را از جنس عشق می گیرم
تا چون خودم سیال شوی...!
یادگاری کوچکی ست
جای دندانهایت
و
...عطر ســــیـــب !
خیلی زیبا بود. به منم سر بزن دیگه
به روی چشم!
برای من برعکس
جدی جدی شوخی شد
نامش را که آوردم همه خندیدند
فاصله مان زیاد بود
زیاد اما خنده آور نیست!
پس چرا خندیدند دیگران؟
از زیاد نخندیدند عزیزم
از فاصله خنده شان گرفت
میان قلبها که فاصله ای نیست...
خودم را مسخره کرده ام
با نجوای دیوارها بیگانه ام
تنهایی ام را
به تو
می سپارم...
۶۳ درجه تب دارم
هر چه می جوشم
به دمای احتراق نمی رسم!
روزهای بی تو نداشتم
اما؛
امان از لحظه هایی که گمان می کردم
تو را ندارم!
سپاس سیمرغ عزیز...قلمتو دوس دارم افرین دوست خوبمممم
خط خطی می کنم کاغذ را
شاید خطوط نا موزون روحم کمرنگ تر شود...
می رف..ت..م !
فقط بدانیم اگه رو زمین
قصد رفتن کردی
زمین گرد است
و بالاخره
بر میگردی به اول
( به شرط اینکه از همه و همه مصائب بتوانی بگزری)
اما
اگر قصد رفتن به آنجای که از اول آمدی کردی
مثل حقیر خاک بر سر
منتظر باشم
هر که ما را آورده
خود خواهد برد !!
از یک که جدا شوی
تا 360
هنوز 358 انتخاب داری
بدون اینکه برگشته باشی
به اول
اما؛
راست می گویی
رنگ آسمان را!
باید به انتظار ماند...
" به خود نامدم اینجا..."
سلام دوست خوبم
ممنون که بهم سر زدی.نوشته ات هم مثل همیشه خیلی زیبا و دلنشینه.
حریم باورهایم از شوخی گذشته است
باید کمی جدی تر بیاندیشم .
باید کم کم زندگی را شوخی دانست ...
باید کم کم مرگ را جدی گرفت .
تو را جدی گرفته ام
با مرگ و زندگی ام چکار...؟!!!
چرا فقط جواب پیام منو ندادی؟ از اون جوابهای هنرمندانه و خوشگلانه ای که به بقیه دادی برای منم بنویس دیگه!
از اون جواب خوب خوباش میخوام.
عزیز دلم
خوبی و آنقدر وسیع که در بیکران دل دریایی ات هر پاسخی بس حقیر می نماید. زشت نیست این زیره به کرمان بردن ما ؟!!
خیلی قشنگ بود مخصوصا حیات انسان در دو روی است ........عالی بود....
ممنون عزیزم
کاش ما در حیاتمان به وحدت برسیم...
واقعا نمیدونم چجوری حسمو نسبت ب مطالب قشنگی ک مینویسی ابراز کنم
فقط میتونم بگم معرکه هستن
ممنون
نظرات زیبای تو معرکه گردان این اجراست، از خودت ممنون باش
سلام ای خوب و مهربان
گفتم جوابمو بده،ولی شما حسابی شرمنده و چوب کاریمون
کردی.من نزد شما شاگردی بیش نیستم.
راستی این سیبی که نوشته بودی جای دندانها و عطرش
برایت یادگاری مانده،از باغ سیب شعرهای من کش رفتی یا ... ؟(شوخی کردم)
سیب همیشه مظهر عشق پاک و بی بهانه انسان به کشف نا شناخته ها بوده است!
خواه زمین نا شناخته بوده باشد یا زمینی!!!
در اینکه دوست دارم بیشتر و بیشتر بشناسمت تردید داری؟!
تو از سیب شروع کردی نه من...