قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

قاف

عاقبت سی مرغشان سیمرغ شد

زمینی!!!

   

سرما دارد خداحافظی می کند 

 

با دوری نرگس زار چه کنم ؟!

 

بوی آغوش تو می دهد... 

 

 

............. 

 

 

عاشق آدامس نعنایی ام 

 

طعم لبهای تو را دارد.. 

 

............. 

 

نمی خواستم اینگونه بنویسم 

  

شیرینی گناه حضورت 

 

شیطان باغ میوه ام شده 

 

از سیب شروع کنیم...؟! 

 

 

نظرات 24 + ارسال نظر
سیمرغ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:12


شاید تقدیرمان را اینگونه نوشته اند

بروی

خوب بگردی دور دنیا را

وقتی بازگشتی

تازه ببینی تمام این سالها منتظرت بوده ام

از روزی که ...

سیمرغ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:16


از یک قدمی ام گریختی

فرسنگ ها جستجو حاصلش این شد

حالا

نزدیکتر از چند فرسخی ام نمی توانی بیایی!

..................

گریه ندارد این ماجرا..؟!

سیمرغ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:19


این بغض هم پدیده غریبی است

هر چه آب می خوری پایین نمی رود..

هرچه سوزن می زنی نمی ترکد..

انگار فقط برای این است که بماند و خفه ات کند!

ANNA پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:21 http://lapeste.blogksy.com

سلام
مهربان
راحت بنویس
هر چی دوست داشتی
و این اشکالی نداره
واژه ها تو را خالی می کنند
کمکت می کنند ارام شوی

خصوصی

زمان بر التهابم می افزاید

واژه ها

بر ناتوانی ام!

و این هر دو

دردم را کارساز نیست...

ANNA پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:23 http://lapeste.blogksy.com

سلام
خوبی
خصوصی
هر وقت خواستی من دل خدمتم
گاهی که به اینترنت دسترسی ندارم بهت فکر می کنم
و نگرانت می شم
جالبه نگران ادمهایی می شم که ندیدمشون و نمی شناسمشون

از خصوصی درش آوردم

به افتخار نگرانی هات!

سیمرغ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:26


به قول آنا

چیزی نیست

طاعون ندارم

فقط کمی دلم تنگ شده...

ANNA پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:32 http://lapeste.blogksy.com

من می تونم کمکت کنم ؟
بیا سرت رو بذار روی پاهای من تا موهاتو نوازش کنم

سر یه نفر روی پاهامه...

الآن چند روزه

هرچه موهاشو نوازش می کنم

هرچه سرش رو می بوسم

انگار خیال بلند شدن نداره...!

سیمرغ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:44

شازده کوچولو می گفت :
گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود
اما ماندنی بود .
این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود ….

سیمرغ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 23:28


می خواستم از نو بنویسم قصه را

دلم برای کلاغ های سرگردان سوخت

راه خانه را نشانشان می دادم

کمتر سر راهمان می آمدند

دیدن کلاغ شگون ندارد

قدیمی ها می گفتند

اعتقادی ندارم

شبیه کلاغ ها شده ام اما

نگاهت را بدزد

هر چه می روم نمی رسم...

سیمرغ جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 08:49


سیب دارم

نه به سرخی سیب حوا

باغمان را آفت زده

...

سیب دارم

آنقدر هست که گازی بزنیم

نصف مال من نصف مال تو

برای آن نیمه سیب خودم

نقشه کشیده ام

سیبت را که تمام کردی می گویم

معامله می کنیم!

...

لبهایت طعم سیب می دهد...

مهر جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 13:10

عاشقتم.خدااااااااااااااااااااااااااچه کردی بامن

سیمرغ جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 13:14


می گریزم

از دنیای لجبازیهای کودکانه

از سالهای قهر و آشتی

از سرزمین تهی - وقتی که نیستی-

از بغض فروخورده ام - وقتی که بی صدا می شکفد-

از نداشتنت

از همه چیز و همه کس غیر تو

به آغوشت ...



صهبانا جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 13:18 http://sahbana.blogsky.com

چشمان انگشتان من سویی ندارد...
از غصه دیگر رنگ بر رویی ندارد...
از بس که روز و شب به دنبال تو گشته
چون کوه غم ماند که آهویی ندارد...

سلام
زیبایی را به نهایت رسانید . از این همه زیبایی سپاسگزارم .
جلالتان جاوید.

سپاس صهبانای عزیز

احمد-ا جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 13:59 http://ashianeheeshgh.blogsky.com/

عاشق
به
« عشق!»
که باشی
آنگاه
دنیا را نمی گردی!
دنیا تور را میگردد ! و آنقدر کو چک میشود تا که به کف دستت نشیند .
و
سیب حوا را هم
که داشته باشی
بدون معامله
تمام و کمال
می یخشی
چه رسد
به سیب . . .

تو
خود عشق می شوی ، خود سیب ، خود مهر ، خود کرم و بخشش ، و . . .

در
حساب
و کتاب
عاشقان
معامله ای
نیست !

آن مهربانی که بالا نشسته بگوید

معامله ای نیست

از او عاشق تر سراغ ندارم

بی قید و بند عاشقی می کند

بی حتی انتظار نگاهی

اگر بگوید

بی خیال تمام حساب و کتابها می شوم

می آموزم

عشق می ورزم

به "عشق!"

سیمرغ جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 14:15



انگار در آن فضای دود و مه

قهوه خانه دامنه کوه را می گویم

هنوز تو نشسته ای آنسوی فنجان

و من با برش کیک بازی می کنم

بی خیال آن سه تای دیگر

که زل زده اند به حرکاتم...!


مهر جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 15:04

وقلبی لدیکم.زیبای خفته من دراین همه سال....حس قشنگ عاشقی راباتوتجربه کردم.الهه من بودی درآن سالها ونشدکه نشد به تو بگویم دوستت دارم.اما حالا با فریادی فشرده درهمه این سالهافریاد خواهم زد...
داستانهای معنوی برای عبرت نوشته میشوندامابه جرات میگویم که هیچ عاشقی داستان پندآموز نخواهدنوشت.
عزیزم دوستت دارم

امید که به هرآنچه در زندگی دوست میداری برسی...

سیمرغ جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 15:11


عاشق مهرم

ماه مدرسه

ماه باران

ماه همه اتفاق های زیبا

ماه تو

۱۲۱۵۴ جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 15:54 http://niloo12154.blogfa.com

کاش نگفته بودم ثانیه ها به شلاقم میکشند وقتی نیست

تا اینچنین به باد خنده نمیگرفت ساعت مجی ام را

منتظر حضورتان هستم

ANNA جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 16:16 http://lapeste.blogksy.com

باید استاد و فرود آمد

بر آستان دری که کوبه ندارد

چرا که اگر بگاه آمده باشی ؛

دربان به انتظار توست و

اگر بیگاه ؛

به در کوفتن ات پاسخی نمی آید .../.

/ شاملو /

ANNA جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 16:17 http://lapeste.blogksy.com

من اینجا بس دلم تنگ است


...


آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟!


سلام
تو به جای همه ما خوب باش

مهر جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 18:29

عاشق آن چشمهای خمارم که همه ی دنیادرنگاهش خلاصه است.....

سیمرغ جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 20:16




مثل آدم برفی تنهایم

گاهی به نگاه کودکی از شوق می شکفم

اما

شرمم می آید

زیر گرمای وجودت

قطره قطره آب نشوم...

سیمرغ شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 00:31



نقل است که روزی جنون سنگی افکند و ناخواسته بر چشمان عشق نشست ...


چشمان عشق نابینا شد و جنون سخت پشیمان ! ...

از آن روز جنون عصا کش عشق است و دیدگان او دیدگان عشق ...




عشق نابینا شد از سنگ جنون


شد پشیمان و زغم بگریست خون


زان زمان تا روز رستاخیز... عشق


می سپارد ره به چشمان جنون ...





نقل از وبلاگ صهبانا

سیمرغ دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 12:19 http://khanehaftom.blogsky.com


" ع..ش..ق" به دست آوردنی نیست

اما؛
بدست آمدنی هم نیست!

یک دفعه نگاه می کنی
می بینی حروف سرهم شده اند

و تو عاشقی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد