همیشگی دوست و مهربان من امروز هم روز سختی بود من معذرت می خواهم که نتوانستم دوستی را ادا کنم برایت اما از همینجا روی ماهت با تمام دل تنگت باهر چه دلتنگی در ان نهاده ای و مرا حتی نزدیک نمی دانی که حرفی بزنی می بوسم و می گویم هر زمان که خواستی من شخصا مجازا ختی در صورت امکان حضورا در خدمتم باحق که خدا عشق مطلق است و همیشه همراه تو حتی اگر حسش نکنی گاهی شده که به او قحش می دهم می گویم داری اذیتم می کنی اما می فهمم ته دلم که او نیست که اذیتم می کند یک جورایی خودم هستم یا به هر حال ... می خندد و مرا می خواند به ارامش به نوشتن حتی می گوید اگر ارام می شوی باز هم بگو باورت می شود خدای من مهربان است جبر ندارد جباری ندارد مکاری ندارد منتظر مجازات هم نیست
او با تو است همراه تو حتی تو را حس می کنم حالا که ان پیام را برایم فرستادی حسابی شرمنده شدم خواستی تایید کن صلاحت بود تایید نکن دوستت دارم تمام شب بخیر
آنای عزیز و مهربان
دوستی با تو صد البته مایه افتخار و مباهات است،
همراهیت را به جان می خرم
خدا نکند شرمنده ات ببینم
مهر دوستان بی شک پرتوی از منبع بیکران ذات لایزال اوست...
سلام عزیز دل خوبی ؟ به روز شدم به روز هم کردم گاهی شبها دلم نمی خواهد صبح شود باور داری ؟
سلام عزیز مهربان
به روز خوش آمدی به آوای گنجشک ها در صبحدمان هنگامی که شب شکسته می شود و از دل سیاهی سپیده سر می زند به هنگامه امید طلوع به خورشید که می تابد به دلت که می تاباند شعاع حیاتش را تا دور دست ها...
باور می کنم که سخت است باور کن که ممکن است
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
درخت معجزه نیستم..!
که برقصانی ام به باد
مرهم عطوفتی در آوند هایم جاریست
برای دل عاشق خسته ات...
شادمانه ترین رستاخیز عمرم را در بهار به تماشا
نشسته ام .
آنجا که قله های سپید پوش ، ساقی چشمه ساران و
سروش شبنم صبحگاهی، همنوای سرود جوانه هاست ...
درود بر بهار آفرین
و آفرین بهار بر شما.
و
این
تکرار
تن !
و
جان!
است.
همیشگی دوست و مهربان من
امروز هم روز سختی بود
من معذرت می خواهم که نتوانستم دوستی را ادا کنم برایت
اما از همینجا روی ماهت با تمام دل تنگت باهر چه دلتنگی در ان نهاده ای و مرا حتی نزدیک نمی دانی که حرفی بزنی
می بوسم و می گویم هر زمان که خواستی من شخصا مجازا ختی در صورت امکان حضورا در خدمتم
باحق
که خدا عشق مطلق است و همیشه همراه تو
حتی اگر حسش نکنی
گاهی شده که به او قحش می دهم
می گویم
داری اذیتم می کنی
اما می فهمم ته دلم که او نیست که اذیتم می کند
یک جورایی خودم هستم یا به هر حال ...
می خندد و مرا می خواند به ارامش
به نوشتن
حتی می گوید اگر ارام می شوی باز هم بگو
باورت می شود
خدای من مهربان است
جبر ندارد
جباری ندارد
مکاری ندارد
منتظر مجازات هم نیست
او با تو است
همراه تو
حتی تو را حس می کنم حالا که ان پیام را برایم فرستادی
حسابی شرمنده شدم
خواستی تایید کن
صلاحت بود تایید نکن
دوستت دارم
تمام
شب بخیر
آنای عزیز و مهربان
دوستی با تو صد البته مایه افتخار و مباهات است،
همراهیت را به جان می خرم
خدا نکند شرمنده ات ببینم
مهر دوستان بی شک پرتوی از منبع بیکران ذات لایزال اوست...
سلام عزیز دل
خوبی ؟
به روز شدم
به روز هم کردم
گاهی شبها دلم نمی خواهد صبح شود
باور داری ؟
سلام عزیز مهربان
به روز خوش آمدی
به آوای گنجشک ها در صبحدمان
هنگامی که شب شکسته می شود
و از دل سیاهی سپیده سر می زند
به هنگامه امید طلوع
به خورشید که می تابد
به دلت که می تاباند
شعاع حیاتش را
تا دور دست ها...
باور می کنم که سخت است
باور کن که ممکن است