نیمی از یاسین روزی دقایق پایان سالمان شد و نیم دیگر آغازگر سال نو!
۱۴ بار آیه نور خواندیم تا فراموشمان نشود زیر سایه کدام آسمان هستیمان برقرار است...
هوا هنوز سرد است اما از لحظه تحویل سال گرمای حضور تو انگار أحسن الحالی برایمان رقم زده که بر وجودمان بارقه امید می تاباند؛
السلام علیک یا ربیع الأنام و نضرة الأیام
بهارتان قرین اجابت آرزوهایتان
برای بهار باید از غنچه و شکوفه سرود
و آواز بلبل و گنجشک و قناری
.
.
برای همین نمی نویسم.
جسارت است به ساحت شاد و پرطراوت بهار...
وقتی هنوز در همان شاهراه پائیزی مانده ام
که نشا نه هایش
به تو می رسید...!
از شش حس آدمی پنج تایش را ندارم؛
.
.
بوی بهار را نمی فهمم
.
.
عمود آهنینی این حوالی بود
که سلیقه ام را کج کرده
.
.
گربه ای روی تیغه دیوار جا خوش کرده
تا چلچله ها راهشان را کج کنند
.
.
انگشتانم به جای لمس گلبرگها
زخمشان می کند
.
.
و طعم تو را مدتهاست نمی فهمم...
من مانده ام و یک حس غریب تنهایی!
به هر نفست رستاخیزی درونم تکرار می شود
تابستانی می آیی
می سوزانی ام
خزان زده می شوم
و می روی...!
نفسهایت
تکرار چهار فصل است!
بهار .. تابستان .. پائیز .. زمستان
سلامی به بیکرانی آغاز
تبرک شده لحظه هایتان به نفس یاسین که نفس قرآن است . و قرآن نفس آفرینش ... پس جای تبریک دارد چنین پایانی و چنین آغازی ...
آذین بخش نور وجودتان سرور و سادگی ... و مائده های آسمانی آذین بخش سفره هفت سین تان .
حقیر هم صدر سفره هفت هیچم دعا گوی شما بودم .
در دربار سلطانی که من میشناسم
گدایان را خوب تحویل میگیرند !
سال خوبی توام با سلامت در انتظارتان .
فرخنده و رستگار باشید.
به لطف دعای دوستان زنده ایم و امیدوار به رحمت واسعه حضرت دوست
توفیق توأمان لحظه هاتان بهار همنشین سفره دلتان
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزو مندم
هر روزتان نوروز . . . سال ۹۱ مبارک
دنیایت که شاد باشد
آرزوهایت که به یقین لحظه هایت برسد
شاد می شوم...
سلام
آنقدر
نوشتی
که راست راستکی
حقیر
بهار را در پاییز یا که زمستان و شاید هم در گرمای تابستانت
گم کرد ه ام!!!!!!!!!!
تورو خدا
بهار را
به من
باز پس ده
که
هرآینه
مطمئنم تو آن را
برایم گم
داشته ای !!!
نفس هایت را پس می دهم
بهارت را در قلبم کاشته ام
ببین؛
دارد جوانه می زند!
سلام
سال نو مبارک
آرزومند آرزوهایتان میباشم
بسیار زیبا نوشتید
"حس غریب تنهایی!!!!"
ممنون از شما
شاد باشین
آرزویم این است
قلبت از غصه به دور
و دلت
از هر چه حس غریب
جز عشق!
دوست داشتم امسال مقلب القلوبم را تو بخوانی
و فووت کنی توی صورتم
روشن شود این گونه های فرو رفته ام
تو نخواندی
خواب بودی شاید.
شاید هم از یاد بردی ام نه نه خدا نکند
خواب بودی حتم دارم
صورتم آنقدر نزدیک لبهایت بود
که گونه ام به هرم نفس هایت سرخی گرفت
خودم را به خواب زدم
نمی خواستم شیرینی حضورت را
با چشمهایم قسمت کنم!
آنقدر نیستی که نبودنت
تمام فلسفه های بودن را به شک انداخته....!
منطق تمام نبودن ها
اندازه گیری ضریب دلتنگی توست!
مهربان! خوشا به حالت.
کی و یا چی تو را اینقدر عاشق کرده که در نوشته هایت عشق فوران میکند و سرریز آن به بخش نظرات میرسد. یک کمی از این احساسات آتشین را به ما قرض بده.
بلکه ما هم ....
دل دریایی ات
تن بی رمقم را آب حیات است
در تو هزار اقیانوس ناآرام
هزار ماهی بی خانمان
مأوا گرفته...
برایت به ساحل چشمانم
خانه ای از صدف ساخته ام
مرغکان آبی در حال کوچ
چه آرامشی بر فراز تو می گیرند...
سلام دوست عزیز
با آرزوی بهترین ها در ایام پیش روی شما
سال نو مبارک
ایام پیش رو را با هم بگذرانیم
بهتر نمی شود...؟!!
لحظه هایت لبریز آرزوهایت
بیا حواس هایمان را پرت کنیم
هرکدام که دورتر افتاد عاشق تر است!
اول من !
حواسم را بده تا پرت کنم...
حواســـــم را هــــــــر کجـــــــــــــا که پـــــــرتــــ می کــــنــــمـ
باز کـــــنــــــــار تــــــــــو می افــــــــتـــد!
در جملات زیبایت پاسخ سوال و درخواستم را نیافتم.
شاید هم گفته ای ولی من نشنیدم.
مبهم و نامفهوم زیاد داریم
به تعداد نسل انسان از زمان آدم ابوالبشر تا کنون
گنگ می نویسیم
چون یار می طلبیم
هر کسی از ظن خود...
برای دلخوشی خودمان اسمش را می گذاریم صنایع ادبی؛
تلمیح و تضمین، استعاره و کنایه...
بعد آنقدر زیبا تفسیر و توشیحش می کنیم که اصل نیت نویسنده در توضیحات ما گم می شود!
برای هم ردیه می نویسیم و جوابیه می گذاریم ؛ چون یادمان رفته حقیقت یکیست... و هر کدام فقط بخشی را دیده ایم!
منی که در منیت خودم خویش را حقیقت محض می پندارم، چه انتظار که دیگران را بشنوم، ببینم، بفهمم...؟!
تو ببخش!
باز هم کلمات دستوری می شوند! فعل ها حالت امر به خود می گیرند! و سوالت لابلای همه بی جوابی ها حل می شود...
بپرس عزیزم! بپرس!!!
می خواهم آنقدر به عقب برگردم
که غار کوچکمان را
نقاشی های تو پر کرده باشد ...
من با شکاری به غار برگردم و
زخم هایم را به تو بسپارم...
عاشق این شعرم
و تقدیمش می کنم به تو
بابا جدید بنویس
دیوونم کردی تو هم
من یکی که دیوونه هستم
ببین دیگه چی شدم
:دی
من نیستم
تو نمی بینی
او نمی آید
مطلب نو کجای این زندگی را تازه می کند...؟!
از تهی سرشارم...
سلام
روزهای این سال را با رکود آغاز کردید . منتظر مطالب خوب شما هستم ...
برایتان سلامت و سعادت آرزومندم
رکود واژه خوبی نیست
خفته ام
تا تو آرام بیایی
و به نوازشی بیدارم کنی...
گاهی بی آنکه بفهمی از لای پلک ها
نبودنت را می دزدم!
سال نو مبارک
سال نو شما هم مبارک دوست جدید
سلام مهربان
آپم .خوشحال میشم بهم سر بزنی.
باعث افتخاره؛ حتماً
____________@@_@__@_____@
___________@@@_____@@___@@@@@
__________@@@@______@@_@____@@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@_______@
_________@@@@@_____@_______@
__________@@@@@____@______@
___________@@@@@@@______@
__@@@_________@@@@@_@
@@@@@@@________@@_____
_@@@@@@@_______@_____
__@@@@@@_______@@_____
___@@_____@_____@_____
____@______@____@_____@_@@
_______@@@@_@__@@_@_@@@@@
_____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@
____@@@@@@@__@@______@@@@@
____@@@@@_____@_________@@@
____@@_________@__________@
_____@_________@_____
_______________@_____
____________@_@_____
سلام خوبی
وبلاگ خوبی داری
با تبادل لینک موافقی
خبرم کن
نظر یادت نره
سلام
ممنون که سری به سرای خودت زدی
اینجا قاف است! همه جمعند...