تمام اختلافمان همین است؛
عاشق زاده شده ام!
و شعر یعنی احساس، یعنی عشق
شاعر شیفته آزادی ست
و تو ؛
در بند می خواهی ام...
اختلافها همیشه هم نا زیبا نیستند ... قطرات شکسته بارانند که زیبایی رنگین کمان را بیشتر جلوه می بخشند . رنگین کمان وجودتان مانا
آنانی کهخود را !به تن خاکی ( گل صلصال)آدمبساختبه بندت کشید ! ( به بتدمان کشید !)وبا آن تعارف و بهانه ی الهی!خود را !به انساندر زمین فرا خواندو ایناختلاف نیست بازی عاشق و معشوق است !
آنی کهخود را !به تن خاکی ( گل صلصال)آدمبساختبه بندت کشید ! ( به بتدمان کشید !)وبا آن تعارف و بهانه ی الهی!خود را !به انساندر زمین فرا خواندو ایناختلاف نیست بازی عاشق و معشوق است !http://ashianeheeshgh.blogsky.com/
تو از صلصالیمن از آتششیطان در من اهورا می سرایدنگاهم از الست پای پاشنه در ثابت ماندهیادم نمی آید بلی گفته باشمآلزایمر دارم شایداما راست می گوییاختلاف نیستحس نافرمانی ندارمفقط فکر می کنم آن شاخهگندم نبود، احساس بود...
اختلافها همیشه هم نا زیبا نیستند ...
قطرات شکسته بارانند که زیبایی رنگین کمان را بیشتر جلوه می بخشند .
رنگین کمان وجودتان مانا
آنانی که
خود را !
به تن خاکی ( گل صلصال)
آدم
بساخت
به بندت کشید ! ( به بتدمان کشید !)
و
با آن تعارف و بهانه ی الهی!
خود را !
به انسان
در زمین فرا خواند
و این
اختلاف نیست
بازی عاشق و معشوق است !
آنی که
خود را !
به تن خاکی ( گل صلصال)
آدم
بساخت
به بندت کشید ! ( به بتدمان کشید !)
و
با آن تعارف و بهانه ی الهی!
خود را !
به انسان
در زمین فرا خواند
و این
اختلاف نیست
بازی عاشق و معشوق است !
http://ashianeheeshgh.blogsky.com/
تو از صلصالی
من از آتش
شیطان در من اهورا می سراید
نگاهم از الست پای پاشنه در ثابت مانده
یادم نمی آید بلی گفته باشم
آلزایمر دارم شاید
اما راست می گویی
اختلاف نیست
حس نافرمانی ندارم
فقط فکر می کنم آن شاخه
گندم نبود،
احساس بود...