سلام حال من خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه گاه خیالی دور که مردم به آن شادی بی سبب می گویند
با این همه اگر عمری باقی ماند طوری از کنار زندگی می گذرم که نه دل کسی صدا کند ونه این دل ناماندگار بی درمانم در سینه بلرزد
نمیدانم میخواهم بروم...؟ میخواهم بمانم...؟ نمیدانم میخواهم تنها بمانم..؟
عزیزم باید نامه ام کوتاه وبی کنایه و ابهام باشد پس دوباره مینویسم :
سلام حال من خوب است اما تو باور نکن...
به جرم
وسوسه...
چه
طعنه ها که نشنیدی حوا...!
پس
از تو...
همه
تا توانستند آدم شدند...!
چه
صادقانه حوا بودی...
و چه
ریاکارانه آدمیم...