اینجا قرن بیست و یک
اینترنت ن...داریم
دل خوش ن...داریم
آرامش ن...داریم
به جای همه اینها ؛
دلتنگیم!
.................................
حاشیه: می خواستم برای دوستان ایمیل تبریک بفرستم اما ظاهراْ باید قیدش را بزنم!!!
نوشته بودم سرم را کرده ام عین الاغ ها در اخور کتابها و فیلم هایم ...خواندی ؟نه تو فقط دلت تنگ است همین این یک تلقین است
فریدام عزیزم راه حل مشکلات
دلم را تا به چشمه اشک می شویم؛انگار از هر طرف آب می رود...
کجایی سهراب؟!به خدا « من مسلمانم»!فقط کمی دلتنگم...
دیوانه ام مخوانیدمستحق اوجم نه ریشخند...
وقتی نام قرون را به شمارگان می آراستند ... باید به این فکر میکردند که هر سال از اصل بشر دور تر خواهیم شد... شاید این تعداد گامهایی باشد که از زمان مسیح با خود فاصله گرفته ایم ...
ثانیه های قرن آلودمان...دلخوشمان می کند به بودن!توهم زده ایم...گمان می کنیم هستیم!
من می روم و او به دنبال من است دلتنگی را میگویم که اینچنین گرفتار من است
" دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند..."
نوشته بودم سرم را کرده ام عین الاغ ها در اخور کتابها و فیلم هایم

...
خواندی ؟
نه تو فقط دلت تنگ است همین
این یک تلقین است
فریدام عزیزم
راه حل مشکلات
دلم را تا به چشمه اشک می شویم؛
انگار از هر طرف
آب می رود...
کجایی سهراب؟!
به خدا « من مسلمانم»!
فقط کمی دلتنگم...
دیوانه ام مخوانید
مستحق اوجم نه ریشخند...
وقتی نام قرون را به شمارگان می آراستند ...
باید به این فکر میکردند که هر سال از اصل بشر دور تر خواهیم شد...
شاید این تعداد گامهایی باشد که از زمان مسیح با خود فاصله گرفته ایم ...
ثانیه های قرن آلودمان...
دلخوشمان می کند به بودن!
توهم زده ایم...
گمان می کنیم هستیم!
من می روم و او به دنبال من است
دلتنگی را میگویم که اینچنین گرفتار من است
" دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند..."