نیت کرده ام که بیایی...
تکبیر گفته ام که احرام ببندی...
نشسته ام اما...
لثارات شده ای برایم عمه جان...
... تا دست به کمر می گیرم؛
قیام تو متصل به رکوع من است!*
..............................................
*همیشه فکر می کردم چرا باید از رکوع برخیزیم و سپس به سجده برویم!
شاید اکنون پاسخ را یافته ام!
کمی که اندیشیدم دریافتم که چه گفته ای...
خیالت طوفانی در خود دارد که بی امان به دلم هوای پریدن می دهد..
قلمت پرتوان
من همیشه برایش ستیزه جویی کردم و او عشق داد عشق داد تا عاقبت من دریافتمش
هنوز هم گاهی به ضمن گذشته دعوایمان می شود
ولی هر شب با هم در ساحل قدم می زنیم
و در سنگ ریزه ها مرا مواظب است
او خدای منحصر به فردی ست
می گویم و می گویم
اما اخرش هنوز زیاد می خواهم هنوز می خواهم
و چرا می گویم
او همین ها را هم از من دوست می دارد ...
سلام
خوبی ؟
انگار برای همه چیز باید فلسفه ای باشد
برای رکوع برای سجود برای نماز
و فلسفه ی ماندن البته مهمتر است
ان را یافتی خبرم کن
سیمرغ عزیز

ساده ی همیشگی
این پستت شعر بر نمی دارد
در پست بعدی در خدمتم
همیشه راس ساعت دلتنگی ست در طاعون
و تو راس ساعت دلتنگی دعوتی
سلام
ممنون از این همه لطف بی تکلف! دعوتت مجذوبم می کند به اینکه سر ساعت خدمت برسم...
سلام...........
خیلی عمیق نوشته بودید....و پر معنا.........
سلام
سپاسگذارم از حضورتان... خوش آمدید
ممنون اومدی
«خدا را نمیتوان فریفت؛ زیرا هر کسی آن میدروَد که میکارد»؛
خصوصی
داشتم می خوندم گفتم برات بنویسم اونهایی رو که دوست داشتم
فدات
«انسان، هیچ است و اگر گمان کند چیزی است، خود را فریب داده است»
برای اینکه تک خوری میکنی
خیلی خوبه ک هراز گاهی ب کارایی ک انجام میدیم فک کنیم



و ب فلسفه ی انجامشون پی ببریم
بضی اوقات با دونستن چرایی انجام کارامون
خیلی برامون لذت بخشتر میشن
ممنون از شما
سلام
من هم از حضور و نظرتان ممنونم!
موفق باشید
سلام مهربانم
خواستم بگویم به یادت هستم
احرام بسته ام که طواف جنون کنم
شاید که روی خود نفسی لاله گون کنم
قامت شکسته ام ... تو ایستاده تر شوی
شاید که پای پرچم تو غسل خون کنم .
یا لثارات الحسین (ع )
صهبانا